الهي قربون اون دلت برم
دارم زار ميزنم نوشته هاتو مي خونم
بميرم براي مامانت
يكي مثل مامان من كه شوهر من مي شوره ميذارتش كنار
اونم مي ره تو اتاق گريه مي كنه...
مردا فقط بلدن الكي حرف بزنن... پر از خالي ان همشون...يه روز عاشقن و يه روز ....
از اين رفتارا حالم به هم مي خوره
من عروسك نيستم
پستت رو با دقت خوندم عزيزم
پر بود از خواهشهاي دل خيلي از زنهاي ما. پر از همه ي خواسته هايي كه يا بيان نمي شن يا اگه بشن بهشون وقعي گذاشته نمي شه. يكي از اشتباهاتت به نظر من اينه كه خيلي سعي مي كني آدمهاي اطرافت رو تغيير بدي دينا جون. ببين اگه مادر شوهرت يا خاله ي شوهرت يا حتي كسي از فاميل خودت ناراحتت ميكنه بايد به خودت بقبولوني كه اونها ديگه سني ازشون گذشته و تغيير دادنشون يا غيرممكنه يا خيلي سخت. پس تو داري به خاطر يه چيز پوچ خودت رو عذاب مي دي و خسته مي كني. در مورد اخلاقهاي شوهرت هم در مورد اكثرش بهت خيلي حق مي دم. چون هر كدوم از اون خصلتها مي تونه روح يك زن رو به قهقراي نيستي بكشونه. ولي خب كدوم مرد يا بهتر بگم كدوم آدميه كه ايرادي نداشته باشه؟
به خودت فكر كن و منصفانه قضاوت كن. آيا تو خودت يك زن كاملي؟
مي دونم تو حداقل سعي در خوب بودن مي كني مثل همه ي ما. ولي گاهي آدمها نمي تونن اينطوري باشن و اونوقته كه ما مجبوريم بهشون ياد بديم. همسر من هم خيلي در بزرگ كردن دخترم كمك حالم نيست. اما خب نه به اين شدتي كه تو نوشتي. اما من هم خيلي ازش توقعي ندارم چون خيلي توي محيط كارش خسته ميشه و من خودم رو با تمام تفكرات منطقي سعي مي كنم آروم كنم.
به هر حال دركت مي كنم چون من هم مثل تو و هزارات زن ديگه گاهي دچار احساساتي از اين طيف ميشم.
خوب!دقيق خوندم.همه ي نوشته هات رو:
1-چرا با نوشتن پست بعدي اينو پاك كني؟بذار باشه تا در آينده بدوني چه تغييراتي رو تونستي توي زندگي ات پديد بياري.
2-خيلي از آقايون بي احساس هستند و خصوصيات ديگه اي رو كه نوشتي دارن.فقط اينجا يه مشكل هست كه اونم زيادي حساس بودن و روحيه ي لطيف تو هست.تو بايد يه كمي خودت رو با اون سازگار كني.نميتوني اونو تغيير بدي.
شرايط رو بپذير همونطوري كه هستن تا خوشبختي رو احساس كني.
توقعاتت رو از همسرت كم كن.مگه همسر من كمك ميكنه تو كار هاي خونه؟يادم نمياد بچه داري كرده باشه.مگر اينكه خوش خواسته باشه با بچه بزي كنه.تازه همه ي مسئوليت ها هم با من بوده.حالا درسته كه با زبون چرب و نرم و محبت هاش جبران ميكرده اما به هر حال هر مردي يه سري خصوصيات داره.همونطور كه هر زني هم اخلاق خاص خودش رو داره.
از كجا مطمئني كه اون تو رو قبول داره با اين اخلاق ناز نازي و حساست؟!شايد اونم سازش با اين اخلاق تو براش زجر آوره!!
من تا قبل از ازدواج طعم مستاجري رو نچشيده بودم فکر ميکردم خيلي وحشتناکه. ( البته اگه قرار باشه هر سال تکرار بشه واقعا وحشتناکه اما به نظرم اگه چند سال يه جا باشي و بعد بري جاي جديد بد نباشه چون تجربه ندارم نظر قطعي هم ندارم)
ديگه هر وقت تونستيم صاحبخونه مي شيم هر وقت هم که نشد چاره اي نيست ديگه بهتر که اسباب کشي مزه بده.
مي تونم شماره يه مشاور خوب رو برات پيدا کنم . چون پيش مشاور خيلي راحت صحبت مي کني و اينجوري يه کارشناس نظر ميده . اما ما با توجه به تجربه خودمون حرف ميزنيم وممکن که غلط راهنماييت کنيم.
فقط اين و بدون که هيچ کسي بي عيب نيست و هيچ مردي هم يه مرد کامل نيست. همونطور که ما هم يه زن کامل نيستيم. دنبال اين باش که خوبيهاي همسرت رو بيشتر ببيني و تمام تلاشت رو بکن که وقتي تصميم قطعي مي گيري مطمئن باشي که تماس سعيت رو کردي .
تا بعد
رها
خانومي چيزهايي كه در مورد همسرت نوشتي دلمو به درد آورد ولي در مورد سركار نرفتن خيلي باهات موافق نيستم. نمي دونم شايد موقعيتت ايجاب مي كنه كه سر كار نري . ولي من به تجربه ديدم زنايي كه استقلال مالي دارن شوهرشون بيشتر روشون حساب مي كنه و بهشون احترام مي ذاره. خب البته سختيهاي يك زن شاغل و بچه دار خيلي زياده.
سلام دينا جون
من اولين بار كه وبلاگت رو مي خونم. واقعا نمي دونم چي بگم. اگه از روي منتطق همسرت روانتخاب كردي بالاخره بايديه خصوصيتهاي مثبتي داشته باشه كه انتخابش كردي.
تاحالا راجع به اين مسائل باهاش حرف زدي؟
شايد توقعاتي از تو داره كه برآورده نشدن و لجبازي مي كنه؟
به نظرم با يه مشاور صحبت كن چون مسائلي كه گفتي خيلي مهمن و بايدحل بشن و گرنه داغون مي شي.
نمي دونم چي بگم دينا جون چون آدمي كه اينهمه سال اينجوري بار اومده قطعاً قابل تغيير نيست.
حالا مي فهمم چرا بعضيها با داشتن همسر پولدار و خوش قيافه و تحصيل كرده هميشه از زندگيشون مي نالن ولي عزيزم تو توي اين شرايط هر كاري بكني بيشتر از همه خودتو عذاب دادي پس بهتره به خصوصيات مثبت شوهرت فكر كني و منفيها رو تا اونجايي كه ميتوني نديد بگيري چون اينجوري زندگي برات قابل تحمل تر ميشه
سلام چرا اينقدر نا اميد نوشتي نبينم اينطوري فكر كني ميدونم خيلي جاها حق با تو هست و با حرفهات ولي بايد اينو قبول كني كه مردها دنياشون كلاً با ما زنها فرق داره منم مثل تو رمانتيك بودم و هستم و از شوهرم توقع خيلي رفتارها رو دارم كه تازه حالا فهميدم كه اون نميتونه اونطوري باشه كه من ميخوام واسه همين الان كمتر بهش گير ميدم ميدونم ما زنها فقط اگه طرف مقابلمون يه نوازش كوچولو بكنه حاضريم تموم عشقمونو تقديمشون كنيم و تو حق داري كه از دست مردت دلخور باشي ولي به قول خودت جنبه هاي ديگه زندگيرو نگاه كن وگرنه داغون ميشي و اين جز افسردگي و ژيري زود رس چيز ديگه اي برامون به ارمغان نمياره اصلاً به اينطور مسائل فكر نكن خودتو با ژسركت سرگرم كن
يه سر بزن آژم
دينا خانومي عزيز حرفهات همه حقيقت تلخه .منم معتقدم كه تو نبايد بيشتر از اين حقايق دلت رو از همسرت مخفي كني . چرا آدرس وبلاگت رو بهش نمي دي؟ اصلا شايد از اينكه بفهمه داري اينجا مي نويسي ناراحت بشه . چرا براش يك نامه نمي نويسي؟
در مورد سوالت هم عزيزم ما فعلا تهران بيا نيستيم . اما تو اومدي اصفهان حتما خبرم كن . يادت نره دوست خوب و عزيز من .
چرا مي خوايي اين پستت رو پاك كني؟؟... اصلا چرا به شوهرت نمي گي كه يه وبلاگ از حرف هاي دلت داري؟؟؟...
بذار بياد بخونه ... بذار متوجه بشه... نذار فقط حرفات تو يه صفحه اينترنتي براي مدتي باشه و بعد پاك بشه و از ياد بره...
اگه به حرفات اعتقاد داري.. (كه حتما هم داري)... به همسرت آدرسش رو بده و بياد بخونه... راستش من خيلي وقتا با خودم مي گم چرا دينا اينقدر با شوهرش رودروايسي داره؟؟؟.
نمي دونم شايد دلايل خودت رو داري... در هر صورت پاك نكن بذار بمونه .. از اين هم ترس نداشته باش كه يك روز شوهرت بياد و اينجا رو بخونه .....