• وبلاگ : باغچه كوچك ما
  • يادداشت : روزهاي بي حاصلي
  • نظرات : 23 خصوصي ، 37 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     

    سلام ديناي عزيز

    من براي مينا احترام زيادي قائلم،ميدوني جرا اينو ميگم؟

    مي خوام اينو بدوني كه جواب مطالب قبليت رو داشتم كه بدم ، ولي به خواست مينا سكوت كردم.

    الان هم نبايد جواب اون روزها رو ميدادم...

    اما امروز اومدم اينجا وا يكمي مطالعه كردم...

    من به مادر شما بي احترامي نكردم،برعكس...،مادر شما خيلي هم با شخصيت و مورد احترامند...و بايد دستشون رو بوسيد...

    توي خانواده ما احترام به بزرگتر هدف اصليست وبايد حفظ بشه...

    شايد اين مصافتهاي زياد و پيامهاي اينترنتي هست كه باعث چنين سوء تفهماتي ميشه...

    آخيش...خيالم راحت شد...

    بدرود....

    آپ مي باشم دينا جونم
    + آنيتا 

    خانومي جون اين مدرك شما بااين همه سختي كه براي بدست آوردنش كشيدي در حد دكتراي آكسفورد ارزش داره.

    خداقوت خانم بااراده.

    واي خانومي وقتي داشتم اين گرفتاري هات و مي خوندم دلم پيچ و تاب مي خورد و همين جوري غصه مي خوردم.راستي مي شه بگي براي ثبت نام كجا بايد زنگ بزنيم.جشن پرشين بلاگ و مي گم.منم فكر مي كنم كمي تا قسمتي تقلب در كارها بوده...
    همش حرص و جوش خوردي ها .... دانشجو بودن و زن بودن و همسر بودن و مادر بودن ..... حالا هم بايد بهت بگم خدا قوت خواهر !
    + فهيمه 
    چرا اينجوري مي شه...
    + فهيمه 

    فهيمه

    + فهيمه 
    =
    + فهيمه 
    فهيمه
    + فهيمه 

    چه حرص هايي خوردي .... طفلي پسرك چه شيري مي خورده..

    خدا ازشون نگذره...

    در ضمن من نمي دونم چه دانشگاهي .... خودت بيا برام بگو..

    واي از اون دانشگاه لعنتي گفتي و كردي كبابم . من تنها كسي هستم كه مي فهممت . چون من خودمم دردكشيده ام . بخصوص از داشكده رياضي اون دانشگاه كه بسي سخت گير تر از داشكده هاي ديگه و استادهاش بسي عقده اي تر بودن . فقط خوبيش اين بود كه من تو دوران دانشجويي ني ني نداشتم . دلم برات تنگ شده . سينا ديشب حالش بهتر شده بود اما سپهر حسابي تب كرده . حيف كه اون شب نتونستم حسابي كنارت بشينم

    در مورد استاد ها هم من نميتونم نظري بدم ولي ميدونم كه خيلي از اين استادا هستن . من چون رشته ام كلا فرق داره با تو عزيزم نمدونم كدوم دانشگاه رو ميگي ..

    اما توي دانشكده ما هم يكي دو تااز استاداي دروس عمومي اينجوري بودن كه من واقعا از دستشون عذاب كشيدم . فكر كنم درساي تخصصيمو با نمرات بالا پاس ميكردم اونوقت بايد هي با اين استاداي عمومي ميگفتيم بابا بگين تحقيقمون چي شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    خدا نسلشونو از توي دانشگاها برداره

    واقعا دختر تو باد زكريايي ابوعلي سينايي چيزي ميشدي هاااااااااا با اين مشقت درس خوندنت .....

    ولي افرين به تو كه اينهمه پشتكار داشتي

    فدات بشم از اين مثلا استاد! هاي احمق كم نيستن. همه جا هم پيدا ميشن. باور كن وقتي نوشته ات رو خوندم انگار خاطرات خودم زنده شدن. منم از دست اين جونورا خيلي عذاب كشيدم. اميدوارم ريشه شون توي دانشگاهها خشكيده بشه تا حداقل اونايي كه بعد از ما دانشجو شدن اين عذابها رو تجربه نكنن.
     <      1   2   3      >