• وبلاگ : باغچه كوچك ما
  • يادداشت : حس مادري
  • نظرات : 10 خصوصي ، 41 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     

    سلام به خانومي گل

    ممنون كه به يادم بودي و سر مي زني به خدا چند روزي نبودم نوشته بودم ...

    مي خواستم باببت پستي كه نوشتي ازت تشكر كنم به عنوان يه زن ...

    چقدر زيبا و تاثير گذار مي نويسي مي دونستي ...

    مي دونم روزهاي سخت و رزوگاراني رو گذروندي ولي خوبيش اينه كه گذشته و تموم شده با اينكه ياد اوريش دل آمدمو به درد مي ياره اما با فكر گذشته ها زيستن يه شكنجه دادن عمدي به حساب مي ياد ...

    پسرك هست زندگي هست هر روزم داره ميگذره و جلوشو نمي تونيم بگيريم پس چه خوبه كه چيزي از روزهامون به جا بزاريم كه ارزش ياد اوري داشته باشه ...

    خيلي مراقب خودت باش قدر قلب مهربونتو بدون دوست دارم به اندازه فاصله هامون...

    راستي وقت داري بيام ببينمت خانومي گل

    خانومي ميشه از اين که چه جوري با هم آشنا شدين بنويسي ؟؟؟

    موفق باشي .

    واااي. يه لحظه خودمو گذاشتم جاي تو. واقعا نمي تونم ادعا كنم كه ميتونستم مثل تو باشم. اسم دانشگاه رو نيار كه حالم بد ميشه. خوشحالم كه اينقدر قشنگ به گذشته نگاه ميكني. به اميد روزاي شيرين. راستي بقيه خاطراتت رو هم بنويس.
    + اتي 
    دينا جون بغض كردم و خوندم...........بغضي كه فكر كنم يه جور احساس توام با شادي بود........ناراحت از سختي هايي كه كشيدي و خوشحال از اراده و اميدي كه داشتي.........چقدر اذيت شدي ...........بغض كردم و خوندم ............
    سلام ديناي عزيزم.واقعا ناراحت شدم نمي دونم چي بگم.خيلي سختي کشيدي و حتما اون غصه هات رو بچه تاثير گذاشته اما خدا رو شکر که پسرک همونجئريه که تو دوست داري.عزيزم کاملا باهات موافقم تنها چيز مهم براي حاملگي آرامشه.منم براي همين فعلا بچه نمي خوام.چون ابدا آرامش ندارم.هر روز استرس دارم.از دست مادر شوهر و فقط مادر شوهر.نمي دونم چرا شرش کم نمي شه تا يه دنيا رو آسوده کنه؟
    اما عزيزم خيلي دلم مي خواد خاطرات زايمانتو بگي.
    حتما حتما تو پست بعدي تعريف کن.البته زودم آپ کنيا منتظرم.
    آخي چقدر سختي كشيدي ..خاطرات زايمانت رو هم بنويس اگه تونستي ..به منم سر بزن فكر كنم از مدلايي كه گذاشتم خوشت بياد ..
    + negin 
    بي وفا لينکم کو
    + negin 

    خصوصي

    دلم گرفت از سختي هايي كه كشيدي . همين .
    خصوصي داري
    واي دينا جون چه عذابي كشيدي تو به خدا دلم به درد اومد اخه بعضيها چه طور دلشون مياد با يه زن حامله يه همچين برخوردي داشته باشن خدا ازشون نگذره ..ولي از طرفي خوشحالم كه خدا با دادن يه فرزند سالم بهت تلافي اون همه سختي رو دراورد بازم شاكر خدا باش كه با اون همه سختي و تشنج اعصاب اسيبي به پسرت نرسيد..در ضمن خيلي مشتاقم داستان زايمانتم بخونم سعي كن حتما تو پست بعدي داستان زايمانتو تعريف كني منتظرم
    + فهيمه 

    سلام عزيزم...

    اينكه خودت رو به آرامشي رسوندي كه الان داري نتيجه اش رو تو پسرك مي بيني.. واقعا تحسين برانگيزه...

    راستي كم پيدايي.. .

    پاسخ

    سلامفهيمه خانوم كجا كم پيدام؟؟؟؟؟؟؟ بگيد بيام حضور فعال داشته باشم!
    فقط ميتونم بگم تو خيلي قوي هستي . شايد اگر من بودم نميتونستم اينجوري دووم بيارم برات آرزوي موفقيت ميكنم

    درحالي كه چشمام باروني شدهفقط ميتونم بگم متاسفم ..ميدوني كه چقدر به مسئله ي بارداري و زايمان و اين چيزا حساسم ..

    لطفا" ماجراي زايمانت رو هم بنويس

    كاش هيچ بارداري ناخواسته نباشه .. همه زن و شوهر ها با بارداري بينشون جدايي ميافته كه با درايت خيلي زياد بايد تحمل كنند تا دوسه سال .. وقتي پيش از ازدواج و تجربه هاي عاشقانه هم باشه كه ديگه واقعا" سخته ..

    خيلي روزاي تلخي بهت گذشته عزيزم خدا پسرك نازنينت رو برات حفظ كنه

    حتما و حتما جريانش رو برامون بنويس...معلومه خدا در همه حال باهات بوده.خوشخالم كه پسرك بامزه و مهربوني هم نصيبت كرده...همش و خوندم نازنين
     <      1   2   3      >