• وبلاگ : باغچه كوچك ما
  • يادداشت : آخرين روز دانشگاه
  • نظرات : 8 خصوصي ، 44 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    + ناردونه 

    يكي به داد منه بلاگفايي برسه . نمي تونم آپ كنم . وبلاگ دوستان رو هم نمي تونم بخونم ؟ امروز بلاگفا تزريق نكردم ميزان بلاگفاي خونم افتاده پايين . همين الاته كه سرنگون بشم . اگه منو ديگه نديدي حلالم كن . سپردم به بچه كه چند ميليون ازت طلب داشتم .

    برم اشهدم رو بخونم البته اول آپ تو رو مي خونم بعد اشهد رو .

    دينا جونم.اول که پستتو خوندم با خوندنش شاد شدم.اما بعد کم کم که رفتي تو خاطرات فوق ليسانس دلم گرفت.واقعا چرا بايد اينجوري باشه؟يکي از بهترين دانشگاههاي ايران.همچين استادهايي؟

    راست مي گي.منم اگه يه چيزي روحيمو داغون کنه محاله بتونم باز باهاش روبرو بشم و به روش اوليه باهاش برخورد کنم.مي فهممت.حق داري از درس و دانشگاهت دلزده شدي.
    واقعا اين استادا که اينهمه ادعا دارن چرا همچين رفتارايي دارن؟باز اون دانشجوها رو بگو.که اينهمه درس خوندن اومدن همچين دانشگاهي و باز رفتاراي بچه گانه مثل خبرچيني.نارو زدن؟اه اه اه
    کاملا مي فهممت خواهر
    سلام عزيزم اميدوارم که خوب باشي . چه عکسهاي زيبايي گذاشتي ممنون . بعد از خوندن پستت کلي دلم خواست يک بار ديگه به دانشگاهي که ايران توش درس مي خوندم برم و خاطرات رو مرور کنم . فعلا که امکانش نيست ولي بعد از خوندن پست تو خاطرات اون دوران رو تو ذهنم مرور کردم ديدم همش لذت بخش و خوبه .شايد گذشت زمان برام لذت بخشش کرده .گذشت زمان خيلي چيزها رو تو ذهن ادم عوض مي کنه . اميدوارم هميشه شاد و خوشبخت باشي در کنار خانواده
    من احساس مي كنم يوني كه براي همه پره از خاطرات شيطنت و ... براي تو همش يه كوله بار تلخ خاطراته... ارزششو داشت..... مدرك و اينا......

    سلام عزيزم

    ممنون كه اومدي و آپ مخمل خان ما رو خوندي

    به پسرك ياد بده اگه طرفش دير اومد و ساعتش به خواب ناز رفته بود گول نخوره و واسش ساعت نخره

    آپتو خوندم

    اونجاهايي كه خاطرات شيرينتو تعريف كردي خيلي لذت بخش بود ولي خاطرات ناراحت كننده ات واقعا تلخ بود

    الهي بميرم واست كه اينقدر اذيتت كردن

    بعضي ها كه فقط از استادي و رييس و مدير فقط عنوانش رو يدك ميكشن و دوزار حاليشون نيست

    عكسها هم ديدن

    كاش اونجا بودم و با يه تيپا حالشو جا مياوردم

    مگه پرونده ي تو نعلبكيه دهه

    الهي من فدات شم خودتو ناراحت نكن

    حالا كه ديگه تموم شدو شرشون كنده شد

    ميدونم خسته شدي و از درس متنفر ولي كمي با خودت فكر كن و قضيه رو براي خودت حل كن

    تو ادامه دادي و مدرك فوقت رو گرفتي به خاطر حفظ تواناييت

    پس نشون بده كه قوي هستي و براي زحمتي كه كشيدي و عمري كه به پاش ريختي ارزش قائلي

    اميدوارم بتوني به نحو احسن از زندگيت و عمرت استفاده كني

    بازم بهمون سر بزن

    منتظريم

    واااااااااااي مردم از ترس.حداقل خواهر به من تازه كار رحم كن.همين جوري به جاي اساتيد يو وي برام قر مياد.

    علنا اعلام مي كنم كه بسيار بسيار غلط كردم ارشد مي خوانم

    خودت چه طوري گلم؟فردا بيا آپم رو ببين

    + اتي 
    باور كن وسطاي نوشته هات همش ميگفتم واي خدا......به ما ميگن جهان سومي....با چه زحمتي درس بخون برو دانشگاه سراسري بعدش يه مشت گاو و گوسفند بشن رييست.چرا؟؟؟چون خبر مرگشون يه ماه رفتن جبهه و بعدشم شدن استاد....من خودم رازي کرمانشاه بودم.......سال سوم عقد کردم و بنا بر قانون بايد منتقل ميشدم به شهري که شوهرم ساکن اونجا بود ولي خاک بر سرها موافقت نکردن که نکردن...يک سال من رفتم و اومدم...يک سال عروسيم رو عقب انداختم و انگيزمو از دست دادم براي ادامه.....خدا رحم کرد که مدرکمو گرفتم واگرنه تموم برنامه ريزي هامو بهم زدن....به چشم خودم ديدم قانون رو برام اجرا نکردن و عين خيالشونم نبود....التماس دلشون ميخواست...باور کن دل عقده اي شون ميخواست خودمو خرد کنم ولي من در درون زجر کشيدم ولي به روي اونا نيوردم البته شرايط من و تو با هم فرق داشته....ولي يه بار هم يه استادي که عليه اش فرم ير کرده بوديم و توي هم نميتونست عوضش کنه الکي براي اولين بار انداختم و مجبورم کرد معرفي به استاد بگيرم توي يه ترم اضافه....تازه اينا مال دوران خاتمي بود که همشون مثلا روشنفکر بودن و فضا باز بود...ببين الان ديگه چي شده؟؟؟
    ممنون که سر زدي به بلاگم دوست خوبم...
    چند روز 1بار آپديت مي کنم... بازم سري بزن.. :)

    سلام عزيزم
    خداروشكر من براي مقطع كارشناسي تو يه دانشگاهي مثل خواجه نصير درس خوندم و اين مشكلاتو نداشتم..ولي واقعا به ارادت كه تو اين شرايط كم نياوردي و ادامه دادي افرين ميگم..و بهت تبريك ميگم كه تونستي اين مرحله رو هم پشت سر بذاري..و اينو هميشه يادت باشه

    اگر راهي بدون مانع يافتيد احتمالاً آن مسير شمارا به جايي هدايت نميكند

    + فرام 

    من قصد بدي نداشتم دلخور نشي دوستم

    متعصب هم كه هستي

    تو كه با اين پستت من و پاك همين اول راه نااميد كردي . نمي دونم چي بگم. من دوره كاردانيم رو توي موسسه آموزشي خود شركت گذروندم و البته مدرك كاردانيمون كاملا معتبره . دانشگاه ما موسسه آموزشي خود شركتمون بود و استادامون موظف بودن خيلي بهمون احترام بزارن. اينايي رو كه ميگي تجربه نكردم و محيط دانشگاه رو مثل شما تجربه نكردم. الان كه اينا رو خوندم يه خورده ترسيدم. نمي دونم ولي فكر مي كنم كه بايد خودم و امتحان كنم. ولي من مثل تو نيستم. من ميرم اگه ديدم دارم اذيت ميشم خجالت نمي كشم و به راحتي مي كشم كنار .

    + فرام 

    اونقدرنمياي بنويسي وقتي هم مي نويسي به فكر چشماي ما نيستي

    شوخي كردم عزيزم.دنبال كار باش.سعي كن خاطرات بد رو فراموش كني.من هم استاد عقده اي زياد داشتم و از اين رفتارا هم ديدم(البته اينجوري توهين نمي كردند) ولي همه اش رو فراموش كردم.يه دوره اي بود كه گذشت.

    در مورد اصفهاني ها شنيدم كه با خودي خوب نيستند.متاسفم دوستم

    اميدوارم روزهاي خوبي در پيش داشته باشي كه همه اون سختيها از يادت بره خانوم زرنگ و درسخون

    خدا نسل اين آدماي مزخرف بي فرهنگ عقده ايي رو بر داره .

    عكسا واقعا قشنگ بودن .

    + فهيمه 

    چقدر عكسات خوشگلند...

    چه دانشگاه باحالي داشتيد...

     <      1   2   3      >