• وبلاگ : باغچه كوچك ما
  • يادداشت : آخرين ديدار
  • نظرات : 3 خصوصي ، 36 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    سلام

    صميمانه آرزو مي كنم روح پدر بزرگوار شاد باشه و شما و ساير بازماندگان سلامت و سرزنده باشيد. خيلي خيلي مراقب پسر كوچولوت باش .

    + عاشق مهربون 

    از صميم قلب تسليت ميگم هر چند خيلي گذشته ولي هنور داغداري

    خدا صبرت بده خيلي دلم سوخت

    سلام.يه سري هم به من بزنيد.خوشحال ميشم
    + نگين 

    خيلييي غصه خوردم خدا غرق رحمت كنه باباتو دينا جونم

    نميدونم ديگه چي بگم .. روحش شاد

    سلام عزيزم. متأسفم. واقعاً‏ متأثر شدم. ولي اينو بدون‏!‏ همين كه ايشون اينقدر خوب بوده كه شما فقط ازش خاطره خوب داري و اينكه سمبل همه خوبي ها و پاكي هاست،‏خيلي ارزش داره. من نمي خوام بگم غصه نخور. ولي كاري نمي شه كرد. اين بدن، زندان روحه. بايد كنار زده بشه كه روح آزاد بشه. خداوند پدر بزرگوارتون رو غرق رحمت بي پايان خودش كنه. آمين

    خوندم و اشك ريختم

    خوندم و ياد خودم افتادم ياد پدر از دست رفته ام

    گريه كردم و گفتم كاش پدرم عروسي منو مي ديد

    خوش به حالت كه بيشتر از من پدر داشتي

    درد اين غصه ات رو خوب درك مي كنم چون من

    10 ساله كه پدر ندارم

    دينا جان سلام

    اول از همه بگم که اين پستت خيلي دردناک بود عزيزم به خصوص اون قسمتي که افسوس زمان از دست رفته رو خورده بودي

    ولي زندگي همينه......

    البته من نوشته ات رو همون وقت که آپ کردي خوندم

    در واقع من خيلي بيشتر از يه بار مهمونت بودم

    اونم ناخونده

    عزيزم من وب قبليت رو هم خوندم البته اون اواخرش رو بعد يه بار اومدم ديدم اکثر پست هات رو حذف کردي

    اينجا رو اتفاقي پيدا کردم و در اولين لحظه حس کردم چه قدر اين فضا شبيه***هستش

    منظورم اسم وب قبليته(واسه مسائل امنيتي ننوشتم)

    بعد که خوندم فهميدم که نو همون دينا هستي

    من اينجا آروم بي سر صدا اما با اشتياق کامل مي خوندم نوشته هاتو

    دوست داشتم حرفاتو خيلي زياد.....

    در مورد دانشگاه هم بايد بگم همه کساني که دانشجوي جائي غير از تهران هستن و هميشه دارن از سخت گيري ها گله مي کنند

    و همين طور با اعتماد به نفس مي گن دانشگاه ما چيزي کم از پايتخت نداره که بيشتر هم داره

    صد البته صنعتي اصفهان هستن

    واي دينا اين پستتو با اشك خوندم و غم سنگيني رو دلم نشست ميتونم احساستو بفهمم اخه پدر واسه دختر خيلي عزيزه و منم احساس تو رو نسبت به پدرم دارم ايشالا خدا روح پدرتو قرين رحمت و امرزش كنه مطمئنم تو يه جاي خيلي بهتر از جايي كه ماهستيم داره زندگي ميكنه و نظاره گر عزيزانشه
    عزيزم از تك تك كلماتت ميشه فهميد كه چقدر پدر نازنينت برات عزيز بوده...چقدر بزرگ بوده...و مهربون. خدا روحشون رو قرين رحمت بي منتهاي خودش كنه. مطمئن باش پدر عزيزت هم ميدونه چقدر دوستش داشتي هرچند نتونستي به زبون بياري.

    دينا پا به پاي نوشته هات گريه كردم من هم تمام اين لحظات را داشتم براي مرد بزرگي كه جاي همه كسم بود بابابزرگم من هم نتونستم بهش بگم چقدر دوستش دارم يادمه روز اخر وقتي رفتم ديدمش لحظه اخر بغلم كرد گفت ساناز زود به زود بيا پيشم دلم برات تنگ ميشه هنوز نرفتي گفتم زود ميام قول ميدم ميام برات سر راهه هم كيك ميخرم با هم ميخوريم گفت اخ جون بيا با هم شيريني خورون واي دينا من اونشب براي خودمون خريدم چون دانيال با هام بود نشد براي اونا هم بخرم ببرم روز 1 ارديبهشت بود 3 ارديبهشت با دلشوره از خواب ژريدم ديدم ساعت 3 نيمه شبه ماهي تنگم مرده بود خيلي دلم شور زد گفتم فردا ميرم ببينمش

    ولي ...... فردا وارد اتاقش شدم همه گزيه ميكردن ديگه بلند نشد بغلم كنه ببوسه منو رفتم تو خوابيده بود اروم و بي صدا ملحفه را از روش زدم كناااااااااار داد زدمممممممممممممممممم گريه كردم التماس كردم نشد كنارش دراز كشيدم بوسيدمش ازش خواستم بر گرده ولي نشد ديگه صدام را نشنيد ديگه با هام حرف نزد خداياااااااااااا هنوزم دارم التماس ميكنم كه يه بار فقط يه بار ديگه بياد به خوابم دينا ببخش

    خدا پدرت را بيامرزه ميدونم كه اونا دارن ما را نگاه ميكنن فقط ديگه نميبينيمشون براي ما سخته اونا راحت شدن خدا رحمتش كنه رووحش شاد

    عزيز دلم
    اونقدر قشنگ و با احساس نوشته بودي که نتونستم جلوي چند قطره اشکم رو بگيرم که واسه دل پر از درد دوست نازنينم ريخته شد. به اين اشکها افتخار مي کنم چون واسه مردي ريخته شده که نمونه ي کامل يک پدر بود.  و تو دوست خوبم خودت رو ملامت نکن . مطمعن باز توي همون آغوش بازت پدر تموم احساست و فهميده. هميشه اين زبانها نيستند که حرف مي زنند گاهي چشمها قشنگتر ميگن.
    از راه دور صورت ماه خودت و پسر نازنينت رو مي بوسم
    + ناردونه 

    روح پدر عزيزت شاد .

    خانومي اشكم در اومد . فكر كنم پدرها عشق رو از توي چشم هاي بچه هاشون مي بينن . خودت رو بابت اين كه به پدرت نگفتي دوستت دارم سرزنش نكن .

    مي توني اين جمله رو بارها و بارها به مادرت بگي /

    حسابي اشكمونو در آوردي.....

    خيلي با احساس نوشتي. تا تهشو خوندم و همين طوري اشكام سرازير شد. الان مي خوام يه دل سير گريه كنم
    ...... نمي تونم حرفي بزنم فقط اين كه
    هيچي نمي تونم بگم
    اين خاطرات هميشه مي مونه تو ذهن ادم
    هيچ وقتم از ذهن ادم نمي ره
    هيچ وقت

     <      1   2   3      >