ديناي عزيزم با خوندن تك تك جملاتت اشك ريختم و دلم به اندازه يك دنيا گرفت . نگران نباش كه نتونستي به پدرت بگي كه خيلي دوستش داري . مگه مي شه پدري عشق فرزندش رو از روي رفتار و نگاهش متوجه نشه ؟
اميدوارم ساليان سال سايه مادر مهربون و فداكارت بالاي سرت باشه دوست خوبم.
با اينكه اين روزا رو نديدم ولي وقتي خودم رو جاي تو گذاشتم نتونستم جلوي اشكهام رو بگيرم.
انشالا روح پدرت با امام حسين مهشور بشه
عزيزم من رو هم با خودت بردي به اون روزهاي لعنتي و دل پردردم بازهم عقده هاش باز شد منم هنوز بعد از 8 ماه نتونستم اون لحظه ا رو براي كسي تعريف كنم لحظه هايي كه حتي نمي تونم در موردش بنويسم كاش منم مي تونستم حرفهام رو بنويسم ولي هنوز آمادگيشو پيدا نكردم كه اون صحنه ها رو دوباره تو ذهنم بازسازي كنم خدا همه پدران و مادران رو رحمت كنه
من هميشه براي پدرم اين شعر رو زمزمه مي كنم
آن تناور درخت خانه شكست بعداز اين كي توان به سايه نشست
عزيزم!
رد اشكهات در تموم جمله هات پيدا بود. مطمئن باش عشق پدرت هميشه نگهبانت هست. فقط باور داشته باش.
اگه خونه منهم بياي خوشحال مي شم